امانت و امانت داری - داستان امانت دو مرد

فهرست مطلب

دو مرد صد دينار در کيسه‏اي گذاشته و در نزد زني به امانت سپردند و به او گفتند:

هرگاه ما هر دو با هم نزد تو آمديم امانت ما را بازگردان و اگر يکي از ما بدون ديگري بيايد، حق نداري امانت را باز پس دهي.

چون مدّتي از اين ماجرا گذشت، يکي از آن دو مرد براي دريافت کيسه پيش آن زن آمد و گفت:

رفيق من وفات کرده است، صد دينار ما را پرداخت کن.

زن از دادن امانت خودداري کرد. آن مرد نزد اقوام زن رفت و مطلب را به آنان بازگو کرد و در اثر تحميل و توصيه آنان زن امانت را رد کرد

پس از يک سال رفيق ديگرش آمد و گفت:

صد ديناري را که در نزد تو به امانت گذاشته‏ايم، پَس بده.

زن گفت:

مدّتي پيش رفيق تو آمد و اظهار نمود که تو وفات کرده‏اي و من به ناچار امانت را به او پس دادم.

آن مرد در گرفتن امانت اصرار ورزيد و کار به نزاع کشيد و هر دو پيش حاکم رفتند و جريان امر را به او گفتند.

حاکم به آن زن گفت:

تو ضامن امانتي و بايد پول را به اين مرد بپردازي.

زن گفت:

تو در ميان ما قضاوت نکن، و ما را خدمت امام علي‏ (ع) بفرست، تا او ميان ما حکم فرمايد. حاکم قبول کرد.

چون آنها پيش حضرت اميرالمؤمنين(ع) حاضر شدند، حضرت دانست که آن دو مرد با هم تباني کرده و حيله‏اي به کار برده‏اند.

از اين جهت به آن مرد فرمود:

در موقع سپردن امانت مگر شرط نکرده بوديد که براي گرفتن آن بايد هر دو با هم بيائيد و اگر يکي از شما بيايد پول را پس نده.

گفت: بله.

امام که متوجّه حيله آنان شده بود، فرمود:

پول تو نزد ما حاضر است، اگر مي‏خواهي برو رفيق خود را هم بياور، تا پولتان را بدهم.

آن مرد حيله‏گر سرافکنده بازگشت.[1]

 

[1] - ذخائر العقبی،ص79.