عوامل نبت - آب و باران

فهرست مطلب

 آب و باران  

   در آیه 45 سوره کهف حقیقت زندگی دنیا، ناپایداری آن و زینت های سریع الزوال را مثال زده است. آب و باران را مهمترین عامل نبت معرفی کرده است.

« وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلي‏ کُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِراً »

«براى آنها زندگى اين دنيا را مثل بزن چون آبى است كه از آسمان نازل كرده ايم و به وسيله آن گياهان زمين پيوسته شود آنگاه خشك گردد و بادها آن را پراكنده كند و خدا به همه چيز توانا است.»

   درالمیزان آمده است: اين آيات متضمن دو مثل است كه حقيقت ملكيت آدمى را نسبت به آنچه در زندگى دنيا از اموال و اولاد كه زخارف زندگى، زينت هاى فريب دهنده، سريع الزوال و آدمى را از ياد پروردگارش غافل و مشغول مى سازند و او را تا حدى مجذوب خود مى سازد كه به جاى خدا به آنها اعتماد مى كند و به خيالش مى قبولاند كه راستى مالك آنها است، بيان مى كند. مى فهماند كه اين فكر جز وهم و خيال چيز ديگرى نيست. به شهادت اينكه وقتى بلايى از ناحيه خداى سبحان آمد همه را به باد فنا گرفته، براى انسان چيزى جز خاطره اى كه بعد از بيدارى از عالم رؤيا به ياد مى ماند و جز آرزوهاى كاذب باقى نمى گذارد. براى بيان حقيقت زندگى دنيا و زينت هاى سريع الزوال، آن دو مثل را آورده است. كلمه هشيم كه بر وزن فعيل است به معناى مهشوم بر وزن مفعول است به طورى كه راغب گفته به معناى شكسته شدن چيزهاى سست و بى دوام از قبيل گياهان است. كلمه تذروه از ذراء به معناى تفريق و جدا كردن است. بعضى گفته اند: به معناى آوردن و بردن است مانند گياه شكسته و خشكى كه بادها از اين طرف به آن طرفش مى برند. اگر فرمود: فاختلط به نبات الارض پس گياه زمين با آن مختلط شد براى اشاره به اين نكته است كه در تكوين گياهان آب از ساير عناصر بيشتر است اگر با آب آسمان ساير آبها يعنى آب چشمه سارها و نهرها را ذكر نكرد بدين جهت است كه مبداء هر آب ديگرى همان آب آسمان است. كلمه اصبح در آيه شريفه به طورى كه گفته اند به معناى ( صار ) شد،  مى باشد نه اينكه بخواهد خبرى را كه داده مقيد به هنگام صبح كند. معناى آيه اين است كه براى اين فرو رفتگان در زينت حيات دنيا و روى گردانان از ياد پروردگار خود زندگى دنيا را به آبى مثل بزن كه ما از آسمان نازلش كرديم و گياهان زمين با اين باران مختلط گشته سبز و خرم گرديد و طراوت و بهجت يافت و به زيباترين شكلى نمودار گشت سپس هشيمى (گياه خشكى ) شكسته شد كه بادها شاخه هاى آن را از هم جدا نموده به اين سو و آن سو مى برد و خدا بر هر چيزى مقتدر است.[1]

   افراد با ایمان پرظرفیت و واقع بین هرگز با رسیدن به مقام یا ثروتی گرفتار این خوى زشت نمى شوند نه تنها مغرور نمى شوند بلکه کمترین تغییرى در برنامه زندگى آنها پدیدار نمى گردد آنها همه این امور را زینت هاى عاریتى مى شمرند که با وزش یک نسیم فرو مى ریزند.[2]

   در این آیه سخن از رویش، سرسبزى زمین، فرارسیدن قهر الهى،  سوختن و خاكستر شدن آنهاست تا درس عبرتى براى مردمان‏ مغرور و غافل از خدا باشد. آرى دنیا همچون گیاه بى‏ریشه‏اى است كه با اندك بارانى سبز و با اندك بادى خشك مى‏شود البتّه آنچه باقى مى‏ماند عمل انسان است. پیامبر خدا براى بیان حقایق و هدایت مردم مأمور به استفاده از تمثیل است. واضرب لهم مثل الحیاة الدنیا یكى از اصول تربیت و تبلیغ استفاده از مثل‏هاى قابل فهم عموم و طبیعى مى‏باشد. به جلوه‏هاى زودگذر دنیا دلخوش و مغرور نشویم و به آینده‏ى پایدار بیندیشیم.[3]

   خداوند در آیه 20 سوره حدید زارع را به کافر تشبیه کرده، کلمه کفار را به معنای زراعت کار و کشاورز آورده است. زندگی دنیا و خصوصیات آن به گیاهان تشبیه شده اند، گیاهانی که بوسیله باران به منتها درجه رشد می رسند و کفار به شگفت می آیند. 

« اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَکُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ »

«بـدانـيـد كـه دنـيـا بـازيـچـه، لهـو، زيـنـت، تـفـاخـر بـيـن شـمـا و تـكـاثـر در امـوال و اولاد اسـت مـثـل آن بـارانـى اسـت كـه كـفار از روييدن گياهانش به شگفت درآيند و گياهان به منتها درجه رشد برسند. در آن هنگام به زردى گراييده، خشك مى شوند. دنياى كـفار نيز چنين است. البته در آخرت عذاب شديدى است و هم مغفرت و رضوانى از ناحيه خداست. زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نمى باشد.»

   در المیزان آمده است: پـنـج خـصـلت زنـدگـى دنـيـا: لهـو، لعـب، زيـنـت، تـفاخر و تكاثر می‌باشد. از شـيـخ بـهـايـى (رحـمـه اللّه) نـقـل شده كه گفته است: اين پنج خصلتى كه در آيه شـريـفـه ذكر شده از نظر سنين عمر آدمى و مراحل حياتش مترتب بر يكديگرند چون تا كـودك اسـت، حـريـص در لعب و بازى است و همين كه حد بلوغ مى رسد و استخوان بنديش مـحـكـم مـى شـود عـلاقه مند به لهو و سرگرمى ها مى شود. پس از آنكه بلوغش به حد نـهـايـت رسـيـد به آرايـش خـود و زنـدگـيـش مى پردازد و همواره به فكر اين است كه لباس فـاخـرى تـهـيـه كـنـد، مـركـب جـالب تـوجـهـى سـوار شـود، مـنـزل زيبايى بسازد، همواره به زيبايى و آرايش ‍ خود بپردازد و بعد از اين سنين به حـد كـهولت مى رسد آن وقت است كه ديگر به اينگونه امور توجهى نمى كند و برايش قـانـع كـنـنـده نـيـسـت بـلكـه  بـيـشـتـر به فكر تفاخر به حسب و نسب مى افتد و چون سـالخـورده شـد هـمـه كـوشـش و تـلاشـش در بـيـشـتـر كـردن مال و اولاد صرف مى شود. مثلى براى بيان فريبندگى دنيا كـمـثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يكون حطاما. اين قسمت از آيـه زنـدگـى دنـيـا را كـه انـسـان فـريـب خـورده دل بـه آن مـى بـنـدد و چيزى نمى گذرد كه به حكم اجبار همه را از كف مى دهد با مثالى تشريح و بيان مى كند. كـلمـه غـيـث  بـه معناى باران است و كلمه كفار جمع كافر به معناى زراعت كار اسـت و كـلمه يهيج از هيجان است كه معناى حركت است و كلمه حطام  به معناى گياهى است كه از شدت خشكيدگى مى شكند. مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه مـثـل زنـدگـى دنـيـا در بـهـجـت و فـريـبـنـدگـی آن سـپس در زوال و از دسـت رفـتـنـش مـانند بارانى است كه به موقع مى بارد و باعث روييدن گياهان و زراعـتهـا مـى شـود و زراعـت كـاران از رويـيـدن آنـهـا خـوشـحـال مـى شـونـد. آن زراعـت و گـيـاه هـمـچـنان رشد مى كند تا به حد نهايى نموش بـرسـد، رفـتـه رفـتـه رو بـه زردى بـگذارد سپس گياهى خشكيده و شكسته شود و بادها از هر سو به سوى ديگرش ببرند.[4]

   از مجموعه این تعبیرات و تعبیرهاى دیگر قرآن، به خوبى دیدگاه اسلام در مورد زندگى مادى و مواهب آن روشن مى شود که براى آن ارزشى ناچیز قائل است و تمایل و دلبستگى به آن را ناشى از حرکت هاى بى هدف (لعب)، هدفهاى سرگرم کننده (لهو)، تجمل پرستى (زینت)، حب مقام و ریاست، برترى جوئى بر دیگران (تفاخر)، حرص و آز و افزون طلبى (تکاثر) مى شمرد و عشق به آن را سرچشمه انواع مظالم و گناهان مى داند. از آنجا که حب و علاقه دنیا سرچشمه هر گناه است. به این ترتیب «غفلت»، «سرگرمى»، «تجمّل»، «تفاخر» و «تکاثر» دوران هاى پنجگانه عمر آدمى را تشکیل مى دهند. این امر نیز کاملاً ممکن است که بعضى از انسانها شخصیتشان در همان مرحله اول و دوم متوقف گردد و تا پیرى در فکر «بازى و سرگرمى » باشند یا در دوران «تجمل پرستى» متوقف گردد، ذکر و فکرشان تا دم مرگ فراهم کردن خانه، مرکب و لباس زینتى باشد. اینها کودکانى هستند در سن کهولت و پیرانى هستند با روحیه کودک سپس با ذکر یک مثال آغاز و پایان زندگى دنیا را در برابر دیدگان انسانها مجسم ساخته زیرا هنگامى که گیاه خشک شد، آماده جدائى، پراکندگى، حرکت، جوش و خروش مى شود. «کفّار» در اینجا به معنى «کشاورزان» است زیرا اصل معنى «کفر» به معنى «پوشاندن» است. چون کشاورز بذر افشانى کرده و آن را زیر خاک مى پوشاند. از این رو به او «کافر» مى گویند. در حقیقت، آیه مورد بحث همانند آیه 29 سوره «فتح» است که وقتى سخن از نمو فراوان گیاه مى کند، مى گوید: یُعْجِبُ الزُّرّاعَ، زارعان را به شگفتى در مى آورد یعنى به جاى «کفار»، «زارع» گفته شده است. بعضى از مفسران نیز احتمال داده اند منظور از «کفار» در اینجا همان کافران نسبت به خداوند است و پاره اى توجیهات براى آن ذکر کرده اند ولى این تفسیر، چندان مناسب به نظر نمى رسد زیرا مؤمن و کافر در این شگفتى شریکند.[5]  آرى مراحلى را که انسان در طى هفتاد سال یا بیشتر طى مى کند در چند ماه در گیاهان ظاهر مى شود و انسان مى تواند بر لب کشتزار بنشیند و گذشت عمر و آغاز و پایان آن را در دیدارى کوتاه بنگرد. آنگاه به بازده عمر، نتیجه و محصول نهائى آن پرداخته، مى افزاید: اما در سراى آخرت از دو حال خارج نیست یا عذاب شدید است یا مغفرت، رضا و خشنودى او  و سرانجام آیه را با این جمله پایان مى دهد زندگى دنیا جز متاع غرور و فریب چیزى نیست. «غُرور» در اصل از ماده «غُرّ» به معنى اثر ظاهر چیزى است لذا به اثر ظاهر در پیشانىِ اسب «غرّة» گفته مى شود سپس به حالت غفلت اطلاق شده است که در ظاهر انسان هوشیار اما در حقیقت بى خبر است و به معنى فریب و نیرنگ نیز استعمال مى شود. «مَتاع» به معنى هر گونه وسائل بهره گیرى است بنابراین جمله «دنیا متاع غرور است»، مفهومش این است که وسیله و ابزارى است براى فریبکارى، فریب دادن خویشتن و هم فریب دیگران. البته این در مورد کسانى است که دنیا را هدف نهائى قرار مى دهند و به آن دل مى بندند، بر آن تکیه مى کنند و آخرین آرزویشان وصول به آن است. اما اگر مواهب این جهان مادى وسیله اى براى وصول به ارزش هاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنیا نیست بلکه مزرعه آخرت پلى براى رسیدن به آن هدف هاى بزرگ است.[6]

   در دوران مختلف زندگى انسان (كودكى، نوجوانى، جوانى و بزرگسالى) جلوه‏هاى دنیا انسان را مشغول مى‏كند. زیبایى‏هاى دنیا زودگذر است. بازى و سرگرمى ویژگى زندگى دنیاست ولى اگر در مسیر درست قرار نگیرد به عذاب آخرت مى‏رسد. زینت‏هاى دنیا مثل زیورهاى شخصى، خانه و ماشین اگر موجب فخرفروشى و تفاخر گردد، انسان را به دوزخ مى‏كشاند. كثرت فرزند و افزایش جمعیّت در صورتى ارزش است كه به كثرتِ دوزخیان منجر نشود و فرزندان با تربیت درست بزرگ شوند. دنیا براى عده‏اى موجب فریب و كیفر است و براى مؤمن اسباب رشد، تكامل، كسب مغفرت و رضوان الهى است .[7]

   در آیه 5 سوره حج رویش گیاه در زمین به رشد فرزند در رحم مادر تشبیه شده است و تاثیر زمین در رشد گیاه نظیر اثر رحم در رشد فرزند است. رشد جنین نشانه ای از قدرت خدا و آب مایه رویش و رشد گیاهان است.

«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلي‏ أَجَلٍ مُسَمًّي ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ يُتَوَفَّي وَ مِنْکُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلي‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَي الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ»

«اى مردم اگر درباره زندگى پس از مرگ در شكيد ما شما را از خاك آفريديم آنگاه از نطفه

سپس از خون بسته سپس از پاره اى گوشت كه يا تصوير به خود گرفته يا نگرفته. تا براى شما توضيح دهيم و هر چه خواهيم در رحم ها قرار دهيم تا مدتى معين پس آنگاه شما را كودكى بيرون آريم تا به قوت و نيروى خويش برسيد. آنگاه بعضى از شما هستند كه در همين حد از عمر وفات يابند و بعضى از شما به پست ترين دوران عمر برسند و آن دوران پيرى است كه  پس از سالها دانستن چيزى نداند. نمونه ديگرى از قيامت اينكه تو زمين را مى بينى كه در زمستان افسرده است چون باران بهارى بر آن نازل كنيم به جنب و جوش در مى آيد و از همه گياهان بهجت آور نر و ماده بروياند».

   علامه می گوید: مراد از بعث، زنده كردن مردگان و بازگشت به سوى خداى سبحان است. كلمه علقه به معناى قطعه اى خون خشكيده است. كلمه مضغه به معناى قطعه اى گوشت جويده شده است و مخلقه به طورى كه گفته اند به معناى تام الخلقه است و غير مخلقه يعنى آنكه هنوز خلقتش تمام نشده و اين كلام با تصوير جنين كه ملازم با نفخ روح در آن است منطبق مى شود. بنابراين معنای كلام كسى كه گفته تخليق  به معناى تصوير است با آيه منطبق مى گردد. در مجمع البيان آمده ما شما را از شكم مادرانتان بيرون مى آوريم در حالى كه طفليد. كلمه طفل به معناى انسان صغير است. راغب مى گويد: وقتى گفته مى شود همدت النار معنايش اين است كه آتش خاموش شد. از همين باب است (ارض ها مده )يعنى بدون گياه و نيز نبات. هامد يعنى گياه خشك. هز به معناى تحريك به حركت شديد است. وقتى گفته مى شود. هززت الرمح معنايش اين است كه من نيزه را به شدت تكان دادم و نيز اهتز النبات به معناى اين است كه گياه از شدت سرسبزى تكان بخورد. كلمه ربت ربا به معناى زياد و بلند شد، مى باشد همچنان كه در قرآن فرموده:  فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت يعنى وقتى آب را بر آن نازل مى كنيم، تكان مى خورد و بلند مى شود. و انبتت من كل زوج بهيج يعنى زمين بعد از آنكه ما بر آن آب نازل كرديم از هر صنف از اصناف گياهان داراى بهجت يعنى خوش رنگ و داراى برگ و گل خندان  برويانيد. ممكن است منظور از زوج معناى مقابل فرد باشد براى اينكه در جاهاى ديگر كلام خداى تعالى اين معنا ثابت شده كه گياهان نيز ازدواج دارند همچنان كه براى آنها حيات و زندگى اثبات شده و علوم تجربى امروز نيز با آن موافق است. حاصل معنا اين است كه زمين در روياندن گياهان و رشد دادن آنها اثرى دارد نظير اثر رحم در روياندن فرزند كه آن را از خاك گرفته به صورت نطفه سپس علقه، مضغه آنگاه انسانى زنده در مى آورد.[8]

   در این آیات مورد بحث به دو دلیل محکم و منطقى براى اثبات معاد جسمانى استدلال شده است: یکى از طریق توجه به تحولات دوران جنینى و دیگرى از طریق تحولات زمین به هنگام نمو گیاهان. در حقیقت قرآن مى خواهد صحنه هاى معاد را که مردم در همین زندگى دنیا با آن سر و کار دارند، پیوسته با چشم خود مى بینند و از آن غافلند، براى آنها تشریح کند. جالب این است که قرآن مجید  بعد از ذکر این چهار مرحله (مرحله نخست خاک، مرحله دوم نطفه، در مرحله سوم علقه به صورت یک قطعه خون بسته و مرحله چهارم کامل الخلقه) جمله «لِنُبَیِّنَ لَکُمْ» را آورده است، اشاره به این که این دگرگونى هاى سریع و شگفت انگیز که سبب مى شود یک قطره کوچک آب به یک انسان کامل تبدیل گردد، دلیل روشنى است بر قدرت خداوند بر همه چیز. سپس به مراحل سه گانه پنجم، ششم و هفتم جنین که بعد از تولد صورت مى گیرد یعنى «طفولیت»، «بلوغ» و «پیرى» اشاره کرده است. این نکته نیز لازم به یاد آورى است که تولد انسان از خاک به صورت یک موجود زنده خود یک جهش بزرگ است و مراحل گوناگون جنین همه جهش هاى پى در پى محسوب مى شوند. و نیز تولد انسان از مادر خود جهش بسیار مهمى است. مراحل بلوغ و کهولت نیز جهش محسوب مى شوند. جنین در آن روز که نه علم جنین شناسى به وجود آمده بود و نه مردم اطلاع قابل ملاحظه اى درباره دوران جنینى انسان داشتند خود گواه زنده اى است بر این که این کتاب بزرگ از جهان وحى و ماوراء طبیعت سرچشمه مى گیرد.[9]

   كلمه‏ى «یُتَوفّى» كه از ریشه‏ى «وفاة» است به معناى گرفتن كامل روح از وجود انسان و بیانگر بقاى روح بشر پس از مرگ است. كلمه‏ى «بَهیج» از ریشه‏ى «بهجة» به معناى شادابى و خرّمى است. چنانكه نگاه به سبزه و گیاه مایه‏ى ابتهاج و شادابى انسان مى‏شود. گرچه در این آیه دوران پیرى و كهنسالى پست‏ترین دوران عمر انسان شمرده شده چون هر زمان كه قواى عقلانى انسان ضعیف و ناتوان گردد دوران پستى است گرچه در جوانى باشد. معاد هم جسمانى است و هم روحانى. منشأ انسان و مادّه اوّلیه‏ى او از خاك است. انسان پیش از مرگ هفت مرحله را طى مى‏كند. (تراب، نطفه، علقه، مضغه، طفولیّت، بلوغ، پیرى) دوران مُضغه (كه انسان در رحم مادر به شكل لخته گوشتى است) که دوران شكل‏گیرى انسان است. كسى كه در دنیا از خاكِ بى‏جان، انسان آفرید پس در قیامت هم مى‏تواند. تمام مراحل خلقت از استقرار نطفه تا تولد طفل به دست خداست. تحوّلات طبیعى نیاز به زمان دارد. (در آیه چندبار كلمه «ثمّ» كه براى فاصله زمانى است تكرار شده است) مدّت حمل از جانب خدا زمان‏بندى شده است. ‏تولّد انسان به اراده‏ى خداوند است. همه‏ى انسان‏ها روز اوّل یكسانند. «طفلاً» بعد به خاطر تغذیه و تربیت هركدام داراى اخلاق و رفتارى مخصوص مى‏گردند. ارزش انسان و زندگى او در پرتو علم، آگاهى و عقل اوست. قرآن دلیل پست‏ترین مرحله عمر را فراموش كردن دانسته‏ها و اندوخته‏هاى علمى مى‏داند. زوجیّت و نر و ماده بودن در گیاهان نیز مطرح است.[10]

   در آیه 15 سوره نباء رویش دانه و گیاه توسط باران بیان شده است و نظم حاکم بر جهان آفرینش و هدفدار بودن خلقت و دلیل وقوع قیامت است.

« لِنُخْرِجَ بِهِ حَبّاً وَنَبَاتاً »

«تا بدان آب ، دانه و گياه برويانيم.»

   در المیزان آمده است: اين سوره متضمن خبر از آمدن يوم الفصل، صفات آن، استدلال بر حقيقت آن و ترديد ناپذيرى آن است. در آیه بعد و جنات الفافا، باغ هاى پر درخت و انواع ميوه ها پديد آورديم. اين جمله عطف است بركلمه حبا، جنات الفاف به معناى درختان انبوه و در هم فرو رفته است. يعنى اين كار را كرديم تا دانه ها و نباتاتى كه مايه قوت آدميان و حيوانات است بيرون آوريم.[11]  

   این آیات در حقیقت پاسخى است به سؤالاتى که منکران معاد و اختلاف کنندگان در این نبأ عظیم داشته اند زیرا در این آیات گوشه اى از نظام حکیمانه این عالم هستى و مواهب حساب شده اى که نقش بسیار مؤثرى در زندگى انسان ها دارد، بیان شده است. از یکسو دلیل روشنى بر قدرت خدا بر همه چیز و از جمله تجدید حیات مردگان است. از سوى دیگر اشاره به این که این نظام حکیمانه نمى تواند بیهوده و عبث باشد. در حالى که اگر با پایان این زندگى مادى دنیا همه چیز پایان یابد مسلماً طرحى عبث و بیهوده خواهد بود. گر چه نزول باران به خودى خود مایه خیر و برکت است، هوا را لطیف مى کند، آلودگى ها را مى شوید، کثافات را با خود مى برد، گرماى هوا را فرو مى نشاند، حتى سرما را تعدیل مى کند، از عوامل بیمارى مى کاهد و به انسان روح و نشاط مى دهد ولى با این همه در آیات بعد به سه فایده مهم آن اشاره کرده، مى فرماید: هدف از نزول باران این است که دانه هاى غذائى، گیاهان و باغ هائى پر درخت را به وسیله آن از زمین خارج کنیم. «أَلْفاف» به گفته «راغب» در «مفردات»، اشاره به این است که درختان این باغ ها به قدرى زیاد و انبوه است که به یکدیگر پیچیده شده. ( الفاف جمع لفیف به معنی به هم پیچیده ) در حقیقت، در این دو آیه به تمام مواد غذائى که انسان و حیوان از آن استفاده مى کند و از زمین مى روید، اشاره شده است زیرا قسمت مهمى از آنها را دانه هاى غذائى تشکیل مى دهد(حَبّاً)، قسمت دیگرى سبزیجات و ریشه ها است(وَ نَباتاً) و بخش دیگرى نیز میوه ها مى باشد (وَ جَنّات). درست است که در این دو آیه تنها همین سه منفعت بزرگ براى نزول باران ذکر شده ولى بدون شک منافع باران منحصر به اینها نیست. اصولاً حدود هفتاد درصد بدن انسان را آب تشکیل مى دهد و سرچشمه پیدایش همه موجودات زنده طبق قرآن کریم، آب است «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْء حَیّ» (انبیاء ، آیه 30). بنابراین آب، نقش اصلى و اساسى را در مورد موجودات زنده مخصوصاً انسان دارد. نه تنها بدن انسان که غالب کارخانه ها بدون آب فلج مى شوند و نظام صنایع نیز فرو مى ریزد. زیبائى چهره طبیعت و نشاط آن با آب است و بهترین جاده هاى تجارى و اقتصادى دنیا را راه هاى آبى تشکیل مى دهند.[12]

   خداوند اداره هستى را بر اساس یك نظام مشخص نظام سببیّت، علّت و معلول قرار داده است. نور و حرارت خورشید همراه با ابر و باران عامل تولید دانه و گیاه مى‏شود. خداوندى كه زمین مرده را با نزول باران به صورت بوستانى پردرخت در مى‏آورد از زنده كردن مردگان عاجز نیست .[13]

 

[1] . طباطبایی، المیزان، ج 13، ص 425

[2] . مکارم، نمونه، ج 12، ص 484

[3] . قرائتی، نور، ج 5، ص 177

[4] . طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 281

[5] . عیاشی، تفسیر عیاشى، ج 5، ص 244

[6] . مکارم، نمونه، ج 23، ص 361

[7] . قرائتی، نور، ج 9، ص 475

[8] . طباطبایی، المیزان، ج 14، ص 481

[9] . مکارم، نمونه، ج 14، ص 28

[10] . قرائتی، نور، ج 6 ، ص 18

[11] . طباطبایی، المیزان، ج 20 ، ص 255

[12] . مکارم، نمونه، ج 26، ص 28

[13] . قرائتی، نور، ج 10، ص 361