کاربردهای حرث به صورت حقیقی - حرث و خرافه پرستی مشرکان

فهرست مطلب

حرث و خرافه پرستی مشرکان

مشرکان بت ها را شریک خدا، شریک اموال و سرمایه خود می دانستند و سهمی برای آنان قرار می دادند که در آیات 136 و 138 سوره انعام ذکر شده است:

« وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کانَ لِشُرَکائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَي اللَّهِ وَ ما کانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلي‏ شُرَکائِهِمْ ساءَ ما يَحْکُمُونَ »

«براى خدا از مخلوقات وى از كشت و چارپايان نصيبى نهادند و به خيال خود گفتند اين ازخدا است و اين از شركاى (عبادت ) ما است. آنچه كه سهم شركاى ايشان است به خدا نمى رسد اما آنچه از خدا است به شركايشان مى رسد چه بد حكمى است كه مى كنند.»

اين آيات عليه مشركين در باره عده اى از احكام حلال و حرام كه در خوردني ها ميان مشركين داير بوده، احتجاج نموده و حكم خدا را در آنها بيان مى كند. كلمه ذرء به معناى ايجاد بر وجه اختراع است و گويا معناى اصليش ظهور بوده و كلمه حرث  به معناى زراعت است. اينكه فرمود: بزعمهم به خيالشان يك نوع تنزيه است و زعم در لغت عرب به معناى اعتقاد است ليكن غالبا در اعتقاداتى استعمال مى شود كه مطابق با واقع نباشد [1]

   بعضی می گویند براى ریشه کن ساختن افکار بت پرستى از مغزها به ذکر عقائد، رسوم، آداب و عبادات خرافى مشرکان پرداخته و با بیان رسا خرافى بودن آنها را روشن مى سازد. نخست مى فرماید: کفار مکّه و سایر مشرکان سهمى از زراعت و چهار پایان خود را براى خدا و سهمى نیز براى بت ها قرار مى دادند و مى گفتند: این قسمت مال خدا است و این هم مال شرکاى ما یعنى بت ها است. گر چه در آغاز آیه تنها به سهم خداوند اشاره شده است ولى از جمله هاى بعد استفاده مى شود که سهمى براى خدا و سهمى براى بت ها قرار مى دادند. در روایات آمده است مصرف سهمى که براى خدا قرار داده بودند، کودکان و مهمانان بودند و از آن براى این کار استفاده مى کردند. اما سهمى از زراعت و چهارپایان که براى بت ها قرار داده بودند مخصوص خدمه، متولیان بت و بتخانه، مراسم قربانى و استفاده خودشان بود.[2]

   تعبیر به شُرَکائِنا یعنی «شریک هاى ما» براى بت ها به خاطر آن است که آنها را شریک اموال، سرمایه و زندگى خویش مى دانستند. تعبیر به مِمّا ذَرَأَ یعنی «از آنچه خدا خلق کرده» در حقیقت اشاره به ابطال عقیده آنها است زیرا این اموال همگى مخلوق خدا بودند چگونه سهمى از آنها براى خدا قرار مى دادند و سهمى براى بت ها؟ سپس اشاره به داورى عجیب آنها در این باره کرده و مى فرماید: سهمى را که براى بت ها قرار داده بودند هرگز به خدا نمى رسید اما سهمى را که براى خدا قرار داده بودند به بت ها مى رسید. در اینکه منظور از این جمله چیست؟ میان مفسران گفتگو است ولى همه آنها تقریباً به یک حقیقت بر مى گردد و آن این است که هر گاه بر اثر حادثه اى قسمتى از سهمى که براى خدا از زراعت و چهار پایان قرار داده بودند آسیب مى دید و نابود مى شد، مى گفتند: مهم نیست خداوند بى نیاز است. اما اگر از سهم بت ها چیزى از بین مى رفت، سهم خدا را به جاى آن قرار مى دادند و مى گفتند: بت ها نیاز بیشترى دارند. همچنین اگر آب از مزرعه اى که سهم خدا بود به مزرعه سهم بت ها نفوذ مى کرد مى گفتند: مانعى ندارد خدا بى نیاز است. اما اگر قضیه به عکس مى شد جلوی آن را مى گرفتند و مى گفتند: بت ها احتیاج بیشترى دارند. در پایان آیه با یک جمله کوتاه این عقیده خرافى را محکوم ساخته و مى فرماید: «چه بد حکم مى کنند» دلیل بر زشتى کار آنها علاوه بر این که  بت پرستى از ریشه، فاسد و بى اساس بود، می باشد. از بعضى از روایات استفاده مى شود که آنها براى سهم بت ها اهمیت خاصى قائل بودند لذا متولّیان، خدمه بت و خود بت پرستان از سهم آنها مى خوردند و سهم خدا را تنها به بچه ها و میهمانان مى دادند.[3]

   آنان كه از مدار تربیت انبیا بیرون رفته و به وادى خیال مى‏روند، حرف‏ها و تصمیم‏هایشان نیز خیالى و بى‏منطق است و خود را مالك همه چیز مى‏دانند و تقسیم‏بندى مى‏كنند. یكبار پسران را سهم خود و دختران را سهم خدا مى‏دانند. در آیه 21 نجم یکبار هم غلات و حیوانات را بین خدا و بت‏ها تقسیم مى‏كنند. مشركان مى‏پنداشتند سهم بت‏ها غیر قابل تغییر است و آن را خرج بتكده‏ها و خدمه آنها مى‏كردند و سهم خدا را نیز به این بهانه كه خداى آسمان‏ها بى‏نیاز است و هنگام كم و كسر آمدن‏ها، خرج بتخانه‏ها مى‏كردند نه خرج كودكان، فقرا و مهمانان. در كشاورزى و دامدارى گرچه انسان نقش دارد امّا زارع و خالق اصلى خداست. در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: قانون زكات، تقسیم درآمد و منافع، در عقائد انسان‏هاى قبلى نیز بوده است، هر چند به صورت خرافى. مشركان با آنكه بت‏ها را شریك خدا مى‏پنداشتند ولى براى خداوند موقعیّت ویژه‏اى از عزّت و غنا قائل بودند و تلفات را از سهم خدا كم مى‏كردند و مى‏گفتند: او نیازى ندارد. رسالت انبیا، مبارزه با خرافات است.[4]

آیه 138 انعام نیز همچنان اعتقادات بی اساس مشرکان را بیان می کند.

« وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ أَنْعامٌ لا يَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ سَيَجْزيهِمْ بِما کانُوا يَفْتَرُونَ »

«و گفتند اين چهارپایان و كشتزار (مخصوص بت ها است ) ممنوع است جز آنكه ما بخواهيم نبایداز آن بخورند و اين حيواناتى است كه سوارى آنها حرام شد و اين حيواناتى است كه هنگام سوارى نام خدا را بر آن ياد نمى كنند، به خدا افترا مى زنند و خدا براى آن افتراها كه مى زده اند سزايشان را خواهد داد.»

   در المیزان آمده است: حجر به كسر حاء به معناى منع است يعنى اين چارپايان و اين زراعت ها حرام است مگر تنها بر كسى كه ما بخواهيم و او را اذن بدهيم. بطورى كه از روايات استفاده مى شود مشركين چارپايان و زراعت معينى را پيشكش خدايان خود كرده آنگاه مى گفتند خوردن اينها بر كسى حلال نيست مگر تنها بر خدام بتكده و متولیان بت و بتخانه آن هم به شرطى كه مرد باشند نه زن و تنها این دسته بودند که به پندار آنها حق داشتند از سهم بت ها بخورند. مى گفتند: سوار شدن بر اين چارپايان سوارى حرام است يا اين است كه مشركين چارپايانى دارند كه سوار شدن آنها حرام است.[5]

   احکام خرافى بت پرستان که حکایت از کوتاهى سطح فکر آنها مى کند، نخست چگونگى مصرف سهم بت ها از زراعت و چهار پایان می باشد که سهم آنها است و به طور کلی برای همه ممنوع است مگر آنهایی که ما می خواهیم. «راغب» در کتاب «مفردات» گفته است: بعید نیست حجربه معنی ممنوع ساختن از ماده «حجاره» به معنى سنگ، گرفته شده باشد زیرا هنگامى که مى خواستند محوطه اى را ممنوع اعلام کنند، اطراف آن را سنگ چین مى کردند. این که به «حجر اسماعیل» این کلمه اطلاق شده است به خاطر آن است که به وسیله دیوار سنگى مخصوصى از سایر قسمت هاى مسجد الحرام جدا شده است. به همین مناسبت گاهى به «عقل» حجر گفته مى شود، به خاطر آن که انسان را از کارهاى خلاف منع مى کند. هر گاه کسى زیر نظر و تحت حمایت دیگرى قرار بگیرد مى گویند در «حِجر» او است. «محجور» به کسى گفته مى شود که از تصرف در اموال خویش ممنوع است. سپس به دومین چیزى که آنها تحریم کرده بودند اشاره کرده، مى فرماید: «آنها معتقد بودند قسمتى از چهار پایان هستند که سوار شدن بر آنها حرام است». سومین قسمت از احکام نارواى آنها را بیان کرده، مى فرماید: «نام خدا را بر قسمتى از چهار پایان نمى بردند». این جمله ممکن است اشاره به حیواناتى باشد که به هنگام ذبح تنها نام بت را مى بردند یا حیواناتى بوده است که سوار شدن بر آنها براى حج را تحریم کرده بودند. چنان که از بعضى از مفسران نقل شده است.[6] در هر دو صورت حکمى بود بى دلیل و خرافى. عجیب این است که به این احکام خرافى قناعت نمى کردند بلکه طبق فرموده قرآن به خدا افترا مى بستند و آن را به او نسبت مى دادند. در پایان آیه پس از ذکر این احکام ساختگى مى فرماید: خداوند به زودى کیفر آنها را در برابر این افترائات خواهد داد.[7]

  با توجّه به این آیه، مشركان چهار انحراف داشتند:

  • ممنوع شمردن بعضى از چهارپایان.
  • ممنوع شمردن بعضى از محصولات كشاورزى.
  • ممنوع كردن سوارى برخى از چهارپایان.
  • نبردن نام خدا به هنگام ذبح حیوانات.

قرآن، هدف آفرینش چهار پایان را سوار شدن بر آنها و مصرف از گوشت آنها مى‏داند و تحریم بهره‏بردارى از چهارپایان را از بدعت‏هاى جاهلى مى‏شمرد كه در آیه 103 سوره‏ى مائده نیز بیان شده است. احكام دین باید منسوب به خدا باشد نه بر پایه‏ى گمان، خیال، قیاس. مبارزه با خرافات یكى از وظایف اصلى پیامبران است. تحریم حلال‏ها و تحلیل حرام‏ها، افترا بر خداست .[8]

 

[1] . طباطبایی، المیزان، ج 7، ص 493

[2] . شیخ عبده، المنار، ج 8 ، ص 122

[3] . مجلسی، بحار الانوار، ج 9 ، صفحات 92 و 207 ، و ج 61 ، ص 99 / فیض کاشانی، صافى، ج 2 ، ص  160 / قرطبی، قرطبى، ج 7 ، ص  89

[4] . قرائتی، نور، ج 2، ص 560

[5] .  طباطبایی، المیزان، ج7، ص 493

[6] . طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 173 / قرطبی، قرطبى، ج 7، ص 95 / فخر رازی، کبیر فخر رازى، ج 13، ص 207

[7] . مکارم، نمونه، ج 5، ص 560

[8] . قزائتی، نور، ج 2، ص 562